عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

محرم1392

  سلام بر حسین(ع) رهام عزیزم سلام قربون دلت برم که من ساده لوح فک میکردم کوچیکه ولی اشتباه میکردم دلت به وسعت و پاکی دریاها و آسمانه عزیزمامان...تو این شباهر وقت پای تی وی هستیم و مراسم نوحه و عزاداری رو نگاه میکنیم ...من بی اختیار اشکام سرازیرمیشه و شما بغض میکنی و اولش میگی  مونا جون خودتو اخمو نکن برم آهنگ بزارم اشکات نیاد  ..من:نه پسرم امام حسین ناراحت میشه تو این شبا آهنگ ببینیم...بعدش محکم منو بغل میکنی و گریه میکنی بعد که میگم چرا گریه میکنی در جوابم میگی: آخه یزید بی ادب به بچه های امام حسین آب نداده(با عرض پوزش)یزید غلط کرده (هرچی میگم بگو اشتباه کرده میگی نه بابا غلط کرده)یزید خیلی بی ادب شده ب...
23 آبان 1392

رهامم دار و ندارم

  سلام به گل پسرمهربونم سلام به دوستای عزیزم امیدوارم که روزهای پاییزی خوبی رو پشت سرگذاشته باشید و زندگیتون بروفق مراد باشه ان شاله رهام عزیزم می دونم خیلی کمرنگ تراز موقعی که سرکارمی رفتم واست خاطراتتو ثبت می کنم و دلیلشم خود وروجکته می دونی واقعاً تو خونه کل اوقات روز رو تو برام پر کردی و فرصتی واسه نوشتن برام نمیزاری خوابتم که فوق العاده کمه و اینه که منم کمترمیرسم بیام اینجا و برات پست بزارم الانم که دارم برات می نویسم رفتی خونۀ پدرجون خب از کجا برات بگم از اولین عروسی که با شما رفتیم میگم٣٠مهر١٣٩٢ (البته قبلاَ هم اگه اشتباه نکنم اولین عروسی که با شما رفتیم فامیلای بابا جون بود، عروسی یگانه ...
18 آبان 1392

یه روز بارونی تو باغ همراه علی مهربون

نامۀ یه دوست مهربون واسه رهام جون علی جون(نوه عمۀ منه)خونشون نزدیک خونۀ ماست و صمیمی ترین دوست رهام.. تنها کسی که از بازی کردن و شیطنتای رهام اصلاً خسته نمیشه و روزایی که میاد خونۀ ما من حسابی به کارای عقب افتادم میرسم...امروزم که هوا عالی بود و بارونی تصمیم گرفتیم همراه علی جون بریم باغ جای همگی خالی خیلی خیلی خوش گذشت بابایی برامون آتیش درست کرد و سیب زمینی کبابی تو بخاری چوبی،   خیلی خوشمزه شده بود.. وای که چقد منظرهای باغ قشنگ بودو باب عکس گرفتن ولی شما اصلاً حسه عکس گرفتن نداشتی و فقط دوست داشتی با علی جون بازی کنی درعوض من وبابایی دلی از عزا درآوردیم وکلی عکس گرفتیم           ...
18 آبان 1392
1